الهام ظریفیان دبیر شهرآرا محله
آفتاب ایلام| میگویند مردم از یلدای امسال بگذرند. یک شب دورهمی شبانه و خوردن یک مشت آجیل و تخمه به تب و لرز بعدش و شاید هم به خداحافظی همیشگی با زندگی نمیارزد. میگویند کرونا پشت در نشسته است، تازه داریم موج سوم را رد میکنیم، کادر درمان خسته است... .
خلاصه اینکه بیخیال شب چله بشوید. میگوییم: چشم! بیخیالش میشویم. مگر پارسال بیخیالش نشدیم؟ امسال هم رویش! راستش ما خودمان هم دیگر نمیدانیم اصلا یلدا چی هست؟
نه اینکه ندانیم، ولی چندسال است که نشانههایش را به یاد نداریم. چون هرسال که دست روی یکی از آنها گذاشتیم و خواستیم یک عکس یادگاری شب یلدایی با یکیشان بگیریم، فوری رفت در فاز قیافه و قیمتش به سقف چسبید. ما هم بیخیالش شدیم.
قصه گرانی میوه که در ایام نزدیک به شب یلدا از قدیم بوده و گفتنش دیگر تکراری شده است، اما خب سؤال این است که مگر در ایام دور از یلدا میوهها خوردنی بودند؟! خوردنی که حتما بودند، اما سروکلهشان در سبد خرید امثال ما پیدا نمیشد.
قصه آجیل را هم که همه بهتر از من میدانند. من پارسال همین موقعها بود که به این نتیجه رسیدم بهطور کل باید جهانبینیام را درباره آجیل عوض کنم! از این رو وقتی با هشتگ «آجیل نخرید!» روبهرو میشدم، میگفتم: «اصلا حیوونا گناه دارن... چقدر ما آدمای بیرحم استثمارشون کردیم و بعدشم خوردیمشون! غذای درست و حسابی هم که بهشون نمیدیم....نیگا... قشنگ معلومه همهشون سوءتغذیه دارن... من میگم آجیل نخریم تا بلکه آجیلا باد کنن و بدن به این گاوای زبونبسته بخورن، شاید یه ذره ویتامین بهشون برسه!»
باور کنید هدفم فقط حمایت از حیوانات بود. حالا هم که دیدید نقشه من موفقیتآمیز بود! خب این از قصه آجیل! بساط کرسی و شاهنامهخوانی و حافظخوانی و قصههای مادربزرگها هم که خیلیوقت است با آمدن فضای مجازی از شب یلدا و دیگر دورهمیها برچیده شده. البته چندسالی بود که یک عده از خدا بیخبر این چیزها را به قول پدرجانم «زیمبِ بُز» (یعنی چیزی را علم کردن و اصرار لجوجانهای روی آن داشتن) کرده بودند، به هوای عکسهای شب یلدایی. به این ترتیب که شما در ایام نزدیک به یلدا، در خیابان که رانندگی میکردید، امکان نداشت دستکم یکیدوبار خودرویی جلوتان را نبینید که یک چهارپایه چوبی مخصوص کرسی در صندوق عقبش نگذاشته باشد و شتابان رد نشده باشد.
آنهایی که تا یکماه پس از شب یلدا انگشتشان کبود میشد از بس عکسهای سینی مسی پر از انار و سماور برنجی زغالی و خزوخیلهای قرمز و سبز بهنشانه هندوانه شب یلدا روی لحاف کرسی را همراه با آرایشهای دلانگیز دههشصتی لایک میکردند، میدانند که من چه میگویم! از لباسهای یلدایی که دیگر نگویم. اما خدا را شکر... خدا را شکر... (با لهجه مهران مدیری در سریال هیولا بخوانید!) که به لطف مسئولان عزیز، آنچنان رونق اقتصادی در مملکت ایجاد شد که دیگر این خرجهای اضافه و بریزوبپاشهای لوس و بیمزه یادمان برود! خدا را شکر که محدودیتهای تردد شبانه هم هست و همه ساعت9 شب در خانههایشان هستند و مسواکزده به رختخواب میروند! هیچکس هم شبها لاک به دستش نمیگیرد تا روی پلاک ماشینش را بپوشاند، این هم از قصه یلدای امسال. دیدید که ما خیلیوقت است که از یلدا که هیچ، از رؤیا هم گذشتهایم!