شنبه، 08 اردیبهشت 1403| 27 April 2024

آفتاب ایلام |4 *ساعت در دل نهالستان و جنگل‌های ایوان؛

صنوبر با سارها می‌رقصد...*

آفتاب ایلام|شهرستان "ایوان" با 903 کیلومتر مربع مساحت، درگاهِ شمالی استان، دست راستِ شهرستان چرداول، همسایه شرقیِ گیلانغرب و دیار شاعرانِ همسُرا (شاکه و خانمنصور) است؛ شهرستانی جوان در دلِ کوه‌های بانکول و شئره‌زؤل، با آب و هوایی معتدل و 81 درصد عرصه‌ی طبیعی که در سال 1374 از ایلام مُنفَک و تاج سر عروس زاگرس شد.

سرزمینی با 366 شهید در دفاع مقدس، میزبانِ باکیفیت‌ترین معادن بیتومین دنیا، دیار آتشکده سیاهگل و طاق شیرین و فرهاد، بوموبر گردشگاه ییلاقی خوران و دره چشم‌نواز دانوک، ریزشگاهِ آبشار هفتگانه پلیه، توقفگاهِ رود کنگیر و آرامگاهِ امامزاده‌ها سیدعبداله و حاجی‌حاضر است.

اگر چه شُهرت ایوانِ 55 هزار نفری به شُعرا و سیاستمدارانِ اوست، اما میزبانی از کامل‌ترین مرکز پرورش و تولید نهال سردسیری کشور، این خِطه را به یکی از کانون‌های توجه "امیدوارانِ احیاء جنگل‌های بلوط" تبدیل کرده است؛ نهالستانی که با 5.8 هکتار مساحت، به عنوان مادر جنگل‌های زاگرس و مناطق مرکزی کشور شناخته شده و دارای گونه‌های متعددی از درختان و گیاهانِ مقاوم در برابر کم‌آبی است.

نهالستان تخصصی گونه‌های زاگرسیِ ایوان، پیشتر یک کوره‌ی آهک‌پزی بود، پس از تغییر کاربری در دهه هفتاد، محل تولید گونه‌های سوزنی‌برگ شد و اکنون سالانه 3 تا 5 میلیون اصله نهال ارغوان، بلوط، بنه، زالزالک، داغداغان(تایو) افرا، صنوبر و گلابی جنگلی در آن کشت و تولید می‌شود.

در این نهالستان، گیاهان دارویی بابونه، رازیانه، گل‌محمدی، مریم گلی، گل گاوزبان، بادرنجبویه، اسطوخودوس، زوفا، کاسنی، چای ترش، سرخارگل، مرزن جوش و آویشن شیرازی پس از گلدان‌گیری، در ساعاتی از روز با گونی‌های نخیِ نمناک پوشانده می‌شوند تا ضمن تأمین رطوبت مورد نیاز، از هجوم منقار پرندگان در امان باشند.

بذرها پس از گلدان‌گیری، دوران نوزادی خود را طی و در ابتدای سال دوم، برای رشد سریع به خاکِ حاصلخیز قلمستان منتقل می‌شوند تا پس از تجربه یک سال زندگی در زمینِ آزاد، در کوهستان‌ها غرس و نسل آینده‌ی جنگل از میان آنها سر بر‌آورد.

در ایوانکِ آسایشگاهِ موقت کارگران، ساکنانِ پروازیِ خوشبخت و نیک‌نوای این نهالستان که سرپناهی بر فراز درختانِ صنوبر، زبان گنجشک، سرو، کاج، گردو، گلابی جنگلی و... دارند، به وضوح قابل مشاهده‌اند؛ از زاغ‌های سیاه و سفید و کبوترانِ یاکریم گرفته تا سارهای پر سروصدایی که اغلب صدای پرندگان دیگر را تقلید می‌کنند، پرندگانی که نقش مهمی در کنترل آفات دارند اما به خاطر هجوم گروهی‌شان به باغ‌ها و مزارع، کشاورزان را خون‌به‌جگر کرده‌اند.

صدای بغ بغوی کبوتران، هوهو هووووی قُمری‌ها، قارقار کلاغ‌های بی‌خبر از دنیای بیرون و آوای خوشِ هَزاران، هر کدام از گوشه‌ای جان می‌گرفت؛ نغمه‌های موزون دلنوازی که لطف و نشأت آن را در سالن بهترین ارکستر سمفونی‌های دنیا هم احساس نخواهم کرد؛ نفهمیدم دلیل سر و صدای پرندگان "تعیین قلمرو" بود یا دلبری از معشوقه‌ها! اما یقین دارم که به زیباترین شکل ممکن با یکدیگر سخن می‌گفتند.

برای مراقبت از هر 50 هزار نهال، یک نفر نیروی کارکُشته نیاز است اما مدیریت صحیح نیروی انسانی در این مرکز، صرفه‌جویی، کاهش هزینه و افزایش بهره‌وری را به دنبال داشته و تنها 50 نفر از بانوانِ ایوانی مسئولیتِ گلدان‌گیری، وجین، هرس و آبیاری را بر عهده دارند.
هنگامی که ذهنم در آن تماشاخانه مشتاق و مایه‌ور، مسحور معجزه‌نمایی بانوانِ بذرکار بود، پی بردم که پرورش 5 میلیون نهال در سال، ساده نیست و کلی مجاهده و ریاضت می‌خواهد.

از آن زاویه، تکاپوی صنوبرهای یک ساله تماشایی بود؛ در حالی که برادرشان "پَلک" در مناطق گرمسیری ایلام، در سنگر مبارزه با گرد و غبار می‌رزمد، آنان در این منطقه‌ی سردسیر در زیر نور آفتاب، با نوایِ سارها می‌رقصند و پس از دو سال کرشمه و رُشد در این فضا، به عنوان بادشکن در حاشیه مزارع و باغات کاشته می‌شوند تا نهایتاً در صنعت چوب نقش خود را ایفا کنند.

شوقِ رصد نتیجه نهاییِ این زحمات، دامن جانم را گرفته بود؛ با نوای گوشنوازِ پرندگان بدرقه شدم تا در 15 کیلومتری جنوب غربی شهر و بر فراز تپه‌های "بایه" روند ادامه‌ی زندگی نهال‌ها را در کوهستان ببینم؛ نزدیک‌ترین راهِ وصال، عبور از میان روستاهای "عَلمدار" و "بلیین" بود.

تابلوی سبزرنگ ورودی روستای "بلیین" از کاشت500 هکتار نهال زاگرسی در این منطقه سخن می‌گفت. روستا، هنوز بافت سنتی خود را حفظ کرده و کوچه‌هایش با صداقت، پذیرای قدم‌های عابران‌اند؛ مسافرگونه بر سینه‌ی فرو رفته و شکم برآمده‌ی یکی از دیوارهای کاهگلی زُل ‌زدم تا دروازه‌ی ذهنم را برای پذیرایی از کاشته‌های مُشرف بر روستا بگشایم؛ به آرامی از میانِ جاده‌ی خاکی و دیوارهای کاهگلی ـ که فارغ از منت سیمان سرپناهِ مردم شده‌اند ـ گذشتیم؛ خودرو، توان صعود به مقصد را نداشت، به ناچار سنگینی وزن خود را بر اتومبیل دیگری تحمیل کردیم که با ناله‌ی احتضار موتور در زحمت افتاده‌اش، ما را به دامنِ جنگل دست‌کاشت "بایه" می‌کشاند. در این شیبِ تند، عقب‌نشینی جنگل و فرسایش خاک، کارد را به استخوان رسانده بود.

پس از صعود، خورشیدِ جمالِ نودرختِ "ارغوان" طلوع کرد، همسایه‌ی درختِ نوکاشتِ "بلوط" است، در سمت راستش "زالزالک"، روبرویش داغداغانِ خوش یُمن (تایو) و اندکی بالاتر، نهال خوش عطر "بنه" ، همگی تن به نسیم عصرگاهی سپرده بودند.

در روبروی تپه‌ی مشرف بر روستا، رشته‌کوه "شئره‌زؤل " خودنمایی می‌کرد که انتهایش در پیوند با دامن افق و میزبانِ دره‌ی "پلنگ کُنام" است؛ محلی که محلی‌ها در آن "پلنگ" و "خرس" دیده‌اند؛ از آنجا تا روستاهای رستم‌خان و نهرخان (علیا و سفلی) ، بیش از 15 هزار اصله نهال در چاله‌های عمیق و پهنی غرس شده که بارندگی‌های زمستان را در خود ذخیره می‌کنند.

مدیریت قطرات باران و جلوگیری از فرسایش خاک که در حوزه حفاظت از منابع طبیعی جزو "مهمترین‌ها" هستند، در این منطقه به خوبی نمایان است؛ در مناطق سردسیر به ازای هر سه میلیمتر باران در هکتار، یک نهال کشت و تا 25 درصد پِرتی، طبیعی محسوب می‌شود اما این میزان در ایوان به کمتر از 10 درصد می‌رسد.

با غروب آفتاب، پیرمردی با سیبیل‌های سفید و از بناگوش گذشته، صورت آفتاب سوخته و اندام ورزیده، با دستاری سفید بر سر، سوار بر درازگوشی سیاه‌رنگ و خسته، دانه‌های تلخ تنباکو را هنرمندانه در کاغذهای نازک می‌پیچید و با دود سرشارش ریه‌ها را نوازش می‌داد؛ چشم به رمه‌اش می‌دوخت و نوای اساطیری ساکنان این سرزمین را در گوش نسیم زمزمه می‌کرد؛ گویی با هوره‌اش می‌خواست بگوید که روزگاری، روزگاری داشته...، از فاصله‌ی دور همچون منجمانی که ستارگان را رصد می‌کنند، نگاه می‌کرد؛ نزدیک‌تر رفتم، گرمی رفتارش وسوسه‌ای به جانم افکند که دقایقی در صحبتش صرف کنم؛ می‌گفت: بی‌جنگل، دنیا به جهنم شبیه‌تر و بدون گیاهان دارویی، سلامتی‌مان در خطر است!

از تنوع گونه‌های گیاهی این منطقه سخن به میان آورد؛ گل هیرو (گل ختمی)، ته‌شنه‌داری (میمونی سازویی)، ساونجگ (ناخن عروس)، برنجاسف (بومادران)، میه‌ره‌ نخه (مریم نخودی) و خواص دارویی‌شان را به خوبی می‌شناخت و می‌گفت که پس از سال‌ها و به لطف جنگل دست‌کاشت، گیاهان دارویی و خوراکی در این دیار روییده‌اند.

دریغم آمد او را از جوش و خروش انداختن و سخنش را ناتمام بریدن، سری تکان دادم به علامت تایید تا نیوشای ادامه‌ی کلامش باشم؛ صدایش را بالا آورد و ادامه داد: هیچ وقت در این 8 دهه‌ی عمرم تا به این اندازه جنگل را در معرض تهدید ندیده‌ام؛ غیر از این نهال‌های دولتی، خبری از تنوع سِنی درختان نیست؛ اگر تعلل کنیم، این آخرین نسل جنگل در منطقه است.

پیرِ خردمند در گرگ و میشِ هوا و پیش از خداحافظی، با گویش کلهُری مرا به منزل‌اش دعوت کرد اما ضیق وقت، برای همیشه حسرت این شب‌نشینی را بر دلم نشاند.

برای دقایقی از بالای تپه‌های مُشرف بر ایوان، سوسوی چراغ‌های غبارگرفته‌ی شهر را به نظاره نشستم؛ بلوط‌های پیر، نسیم خنکی در نهایت سخاوتمندی بر کران تا کران کوهستان نثار می‌کردند؛ گویی از اینکه نسل‌های آینده‌ی خود را می‌بیند، شادمانند.

مهدی احمدی، مدیر منابع طبیعی ایوان در مسیرِ فرود می‌گفت که از سال 92 به بعد بیش از 3 هزار و 500 هکتار از گونه‌های بومی زاگرس در مناطق دره‌دراز، بانکول، سرخگیری، پارک جنگلی سراب، حاشیه جاده ایوان تا امامزاده حاجی حاضر، محیط شهرک صنعتی، قبرستان‌ها و... غرس شده است.

پیش از رسیدن به تونلِ پیامبر اعظم(ص)، هنگامی که با خویشتنِ خویش به بدرقه‌ی باشکوهِ بلوط‌های جوانِ دامنه‌های رنو و بانکول در زیر نورافشانی مهتاب چشم دوخته بودم، به ناگاه نهیبی از اعماق حافظه‌ام سر ‌کشید: ما ایلامی‌ها که زندگی‌مان به موی درختان جنگلی گره خورده است، اگر می‌دانستیم جنگل‌های استان پتانسیل ذخیره ۵ میلیارد متر مکعب آب - حدود ۷۱ برابر ذخیره آب سد ایلام در سال‌های پر بارش- را در خود دارند و سالانه دو میلیون تُن گرد و غبار را از آسمان می‌گیرند، باز بدین سادگی تن به نابودی آنها می‌دادیم؟

سعید بگ‌نظری- روزنامه‌نگار

انتهای پیام/

همرسانی کنید:
برچسب‎ها : ایلام ایوان

کلیه حقوق این پایگاه متعلق به وب سایت خبری آفتاب ایلام است و استفاده از اخبار و محتوا با ذکر منبع مجاز است
طراحی و پیاده سازی توسط: بیدسان